انقلاب، طلوع یا غروب- مهدی خدایی صفت- قسمت ۱۴
Mar 3, 2020 ·
26m 44s
Download and listen anywhere
Download your favorite episodes and enjoy them, wherever you are! Sign up or log in now to access offline listening.
Description
هفدهمين سالگرد ٢٢ بهمن
مسافرتم به چند كشور اروپايي دو ماه طول كشيد و الان فقط ٣ساعت است كه از گرد راه رسيد ه ام. اين
سفر، به قول معروف، هم فال بود و هم تماشا. و هر د وتا به خاطر پيش بردن يك پروژة حقوق بشري. جاي
شما خالي، كارم در مجموع ديدار و گفتگو با شهروندان اين كشورها از گروههاي مختلف اجتماعي
بود. گمان مي كنم كمتري كشوري در د نيا مي توان سراغ كرد كه به انداز ة ايران در كانون حساسيتها و
اطلاعات عمومي مردم اروپا، آمريكا، آمريكاي جنوبي، استراليا، شمال و جنوب آفريقا قرار داشته باشد .
و جالبتر اين كه براي بسياري از اين مردم، اين مهم بود كه بالاخره سرنوشت ايران چه خواهد شد . از
ديدگاه جماعت روزنامه نگار و صاحبنظران اقتصادي و سياسي خاورميانه، اما، ناپايداري وضعيت ايران
امري روشن است . اينها اغلب در تحليلهاي خودشان از اين نكته ياد مي كنند . بسياري نيز معتقدند كه
همه چيز در ايران به مويي بند است و تنها يك نوع حفظ تعادل بين المللي يا شايد پلیتیک منطقه سبب
شده كه به طور موقت لحظة انفجار به تأخير بيفتد . وقتي در يك مملكت تمامي شاخصهاي اقتصادي و
اجتماعي از خط سرخ عبور كرده يا در حال عبور باشند، وجود بي ثباتي و وضعيت موقت به هيچ دليل
ديگري نياز ندارد . وقتي شما مي بينيد كه درآمد سرانة ملي از ٢٥٠٠ دلار در سالهاي قبل از ٥٧ به كمتر از
٥٠٠ دلار در سال ٧٤ تنزل يافته اين فقر طاقت فرساي ملي را با تمام وجود حس خواهيد كرد .....
آلترناتيو، سخن آخر
يك قطعه عكس مرحوم دكتر مصدق، اگرچه هميشه پنهان بود، اما شگون خانه شده بود . مادرم هميشه
آن را داخل مجري يا لاي يك قواره چادري سوغات مكه، در صندوق لباسها پنهان مي كرد. هرازگاهي
هم كه خانه خلوت بود با هم مي نشستيم و آن عكس را كه نگهداريش جرم بود، تا مي توانستيم نگاه
مي كرديم. اين جور وقتها، پندار ي احساس سياسي شدن به من دست مي داد. اين كارت پستال البته
سرگذشت مفصلي داشت كه از آن مي گذرم. اما دكتر مصدق با خط خودش جملاتي روي آن نوشته و
امضا كرده بود . و آن را از تبعيدگاهش در احمدآباد براي گروهي از هواخواهان مبارزش كه از او
درخواست عكس كرده بودند فرستا ده بود . به هرحال، راز پنهان ما، نوعي احساس افتخار مرموز را كه با
عواطف مادر و فرزندي گره مي خورد، در من برمي انگيخت. روزي هم كه راستي راستي سياسي شده و
به سازمان مجاهدين پيوسته بودم، باز هم اين رمز و راز بين ما برقرار بود . اگرچه كمي متفاوت با گذشته،
اما هم چنان، اين من بودم و آن مادر و تصوير مردي كه در اعماق قلب و ضمير ما آشيان كرده بود.
سال ٥٧ ، گمان مي كنم اولين برنامه جمعي يا گردهمايي نيروهاي مترقي كه بدون حضور ارتجاع برگزار
شد، مراسم ١٤ اسفند در احمدآباد بود . پس از سالها كه ياد مصدق را در لوح ضمير سفته و د ر سوداي
دل نهفته بوديم، حالا نوبت به زيارت مزارش رسيده بود . ديدار از خانه و كاشانه يي كه واپسين لحظه هاي
زندگي او را تداعي مي كرد، بسا انگيزاننده بود . ولي انگيزاننده تر از آن هم، ميعاد دهها و صدها گروه،
سازمان و شخصيت انقلابي، مبارز و مترقي اين ميهن بود كه بر فراز تربت پيشواي بزرگ ملت ايران گرد
آمده بودند......
مسافرتم به چند كشور اروپايي دو ماه طول كشيد و الان فقط ٣ساعت است كه از گرد راه رسيد ه ام. اين
سفر، به قول معروف، هم فال بود و هم تماشا. و هر د وتا به خاطر پيش بردن يك پروژة حقوق بشري. جاي
شما خالي، كارم در مجموع ديدار و گفتگو با شهروندان اين كشورها از گروههاي مختلف اجتماعي
بود. گمان مي كنم كمتري كشوري در د نيا مي توان سراغ كرد كه به انداز ة ايران در كانون حساسيتها و
اطلاعات عمومي مردم اروپا، آمريكا، آمريكاي جنوبي، استراليا، شمال و جنوب آفريقا قرار داشته باشد .
و جالبتر اين كه براي بسياري از اين مردم، اين مهم بود كه بالاخره سرنوشت ايران چه خواهد شد . از
ديدگاه جماعت روزنامه نگار و صاحبنظران اقتصادي و سياسي خاورميانه، اما، ناپايداري وضعيت ايران
امري روشن است . اينها اغلب در تحليلهاي خودشان از اين نكته ياد مي كنند . بسياري نيز معتقدند كه
همه چيز در ايران به مويي بند است و تنها يك نوع حفظ تعادل بين المللي يا شايد پلیتیک منطقه سبب
شده كه به طور موقت لحظة انفجار به تأخير بيفتد . وقتي در يك مملكت تمامي شاخصهاي اقتصادي و
اجتماعي از خط سرخ عبور كرده يا در حال عبور باشند، وجود بي ثباتي و وضعيت موقت به هيچ دليل
ديگري نياز ندارد . وقتي شما مي بينيد كه درآمد سرانة ملي از ٢٥٠٠ دلار در سالهاي قبل از ٥٧ به كمتر از
٥٠٠ دلار در سال ٧٤ تنزل يافته اين فقر طاقت فرساي ملي را با تمام وجود حس خواهيد كرد .....
آلترناتيو، سخن آخر
يك قطعه عكس مرحوم دكتر مصدق، اگرچه هميشه پنهان بود، اما شگون خانه شده بود . مادرم هميشه
آن را داخل مجري يا لاي يك قواره چادري سوغات مكه، در صندوق لباسها پنهان مي كرد. هرازگاهي
هم كه خانه خلوت بود با هم مي نشستيم و آن عكس را كه نگهداريش جرم بود، تا مي توانستيم نگاه
مي كرديم. اين جور وقتها، پندار ي احساس سياسي شدن به من دست مي داد. اين كارت پستال البته
سرگذشت مفصلي داشت كه از آن مي گذرم. اما دكتر مصدق با خط خودش جملاتي روي آن نوشته و
امضا كرده بود . و آن را از تبعيدگاهش در احمدآباد براي گروهي از هواخواهان مبارزش كه از او
درخواست عكس كرده بودند فرستا ده بود . به هرحال، راز پنهان ما، نوعي احساس افتخار مرموز را كه با
عواطف مادر و فرزندي گره مي خورد، در من برمي انگيخت. روزي هم كه راستي راستي سياسي شده و
به سازمان مجاهدين پيوسته بودم، باز هم اين رمز و راز بين ما برقرار بود . اگرچه كمي متفاوت با گذشته،
اما هم چنان، اين من بودم و آن مادر و تصوير مردي كه در اعماق قلب و ضمير ما آشيان كرده بود.
سال ٥٧ ، گمان مي كنم اولين برنامه جمعي يا گردهمايي نيروهاي مترقي كه بدون حضور ارتجاع برگزار
شد، مراسم ١٤ اسفند در احمدآباد بود . پس از سالها كه ياد مصدق را در لوح ضمير سفته و د ر سوداي
دل نهفته بوديم، حالا نوبت به زيارت مزارش رسيده بود . ديدار از خانه و كاشانه يي كه واپسين لحظه هاي
زندگي او را تداعي مي كرد، بسا انگيزاننده بود . ولي انگيزاننده تر از آن هم، ميعاد دهها و صدها گروه،
سازمان و شخصيت انقلابي، مبارز و مترقي اين ميهن بود كه بر فراز تربت پيشواي بزرگ ملت ايران گرد
آمده بودند......
Information
Author | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Organization | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Website | - |
Tags |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company
Comments