نبردی برای همه_خاطرات متین کریم_قسمت هفتم- مقاومت جمعی
Jan 31, 2020 ·
32m 36s
Download and listen anywhere
Download your favorite episodes and enjoy them, wherever you are! Sign up or log in now to access offline listening.
Description
نبردی برای همه
بعد از مدت کوتاهی من را با چند تا از بچه هایی که با هم در زندان زندگی جمعی داشتیم به بازجویی صدا زدند. جمع کوچک ما در همان بند شامل بخشی از هواداران مجاهدین بود که بیش از ۹۰درصد زندانیان را تشکیل میدادند، همه به تجربه دریافته بودند که بدون یک برنامه و زندگی جمعی شرایط زندان از آنچه که هست بسیار سختر می شود. برای مقابله با سختی های زندان یا در واقع برای کاهش دادن فشارهایش، اوقات روزانه را برنامه ریزی می کردیم و مثلا ساعتهایی را قرآن و نج الباغه می خواندیم ساعتهای ورزش می کردیم یا در بخشی از ساعتهای روز بطور جمعی با کمترین اماکانت موجود کاردستی درست می کردیم کاردستی های رایج در زندان عبارت بودنداز، کار کردن روی هسته های خرما، هسته های خرما را آرام آرام روی زمین می سائیدیم تا به آن شکلی که می خواهستیم در بیاوریم و حسابی صیقل می زدیم و با آن تسبیه و یا دستبند و گردنبند درست می کردیم....
... آنچه دژخیمان خمینی در زندانها، بر سر حتی هواداران ساده مجاهدین آوردند چنان ابعاد غیرقابل باوری دارد، که آنچه من دیده ام تنها بخشی بسیار کوچکی از آن و بسان قطره ای از دریا است.
بعد از مدتی که از شکل گیری کارهای جمعی ما می گذشت یک روز چند نفری از ما را به بازجویی صدا زدند، از صدا زدن چنین ترکیبی اولین احساسی که به ما دست داد یا تحلیلی که از ذهن مان گذشت این بود که باید خبری شده باشد یا کسی از ما چیزی لو داده است. ما را به داخل شعبه بردند و بدون این که چیزی بگویند یک چارت تشکیلاتی در مقابل مان گذاشتند که روی آن اسامی بسیاری از افراد بند ما نوشته شده بود، سپس یک سلسله سئوال ها مطرح کردند و به هر کس گفتند جداگانه بنویس، از جمع ما هیچ کس چیز ننوشت و همه ما ساکت نشستیم . ما را تا صبح روز بعد همان جا رها کردند، و کسی سراغ مان نیامد، نه غذایی به ما داده شد نه کسی حرف میزد و نه اجازه توالت رفتن داشتیم....
یک فشار روحی سازمان یافته، که زندانیان را مجبور می کردند توسط خودشان علیه یک یا چند زندانی دیگر اعمال شود. چند خائن خود فروخته هم به عنوان خبر چین نقض این محدودیت را به بازجوها گزارش میکردند. فریبا در مقابل این بایکوت به محض این که کسی می خواست به طرفش برود اشکارا بی اعتنای میکرد و هر تماسی را پس میزد زیرا نمی خواست سایر بچه ها به خاطر او زیر شکنجه بروند.
او این وضعیت را با صبر و خوش روی و سرحالی تمام پذیرفت و خودش پیشاپیش با کسی حرف نمی زد تا زیر ضرب نرود. چند خبر چین و خائنی که در بند بودند مستمر او را زیر نظر داشتند تا اگر کسی ممنوعیت را شکست سریع گزارش بدهند و هردو را زیر تیغ ببرند....
بعد از مدت کوتاهی من را با چند تا از بچه هایی که با هم در زندان زندگی جمعی داشتیم به بازجویی صدا زدند. جمع کوچک ما در همان بند شامل بخشی از هواداران مجاهدین بود که بیش از ۹۰درصد زندانیان را تشکیل میدادند، همه به تجربه دریافته بودند که بدون یک برنامه و زندگی جمعی شرایط زندان از آنچه که هست بسیار سختر می شود. برای مقابله با سختی های زندان یا در واقع برای کاهش دادن فشارهایش، اوقات روزانه را برنامه ریزی می کردیم و مثلا ساعتهایی را قرآن و نج الباغه می خواندیم ساعتهای ورزش می کردیم یا در بخشی از ساعتهای روز بطور جمعی با کمترین اماکانت موجود کاردستی درست می کردیم کاردستی های رایج در زندان عبارت بودنداز، کار کردن روی هسته های خرما، هسته های خرما را آرام آرام روی زمین می سائیدیم تا به آن شکلی که می خواهستیم در بیاوریم و حسابی صیقل می زدیم و با آن تسبیه و یا دستبند و گردنبند درست می کردیم....
... آنچه دژخیمان خمینی در زندانها، بر سر حتی هواداران ساده مجاهدین آوردند چنان ابعاد غیرقابل باوری دارد، که آنچه من دیده ام تنها بخشی بسیار کوچکی از آن و بسان قطره ای از دریا است.
بعد از مدتی که از شکل گیری کارهای جمعی ما می گذشت یک روز چند نفری از ما را به بازجویی صدا زدند، از صدا زدن چنین ترکیبی اولین احساسی که به ما دست داد یا تحلیلی که از ذهن مان گذشت این بود که باید خبری شده باشد یا کسی از ما چیزی لو داده است. ما را به داخل شعبه بردند و بدون این که چیزی بگویند یک چارت تشکیلاتی در مقابل مان گذاشتند که روی آن اسامی بسیاری از افراد بند ما نوشته شده بود، سپس یک سلسله سئوال ها مطرح کردند و به هر کس گفتند جداگانه بنویس، از جمع ما هیچ کس چیز ننوشت و همه ما ساکت نشستیم . ما را تا صبح روز بعد همان جا رها کردند، و کسی سراغ مان نیامد، نه غذایی به ما داده شد نه کسی حرف میزد و نه اجازه توالت رفتن داشتیم....
یک فشار روحی سازمان یافته، که زندانیان را مجبور می کردند توسط خودشان علیه یک یا چند زندانی دیگر اعمال شود. چند خائن خود فروخته هم به عنوان خبر چین نقض این محدودیت را به بازجوها گزارش میکردند. فریبا در مقابل این بایکوت به محض این که کسی می خواست به طرفش برود اشکارا بی اعتنای میکرد و هر تماسی را پس میزد زیرا نمی خواست سایر بچه ها به خاطر او زیر شکنجه بروند.
او این وضعیت را با صبر و خوش روی و سرحالی تمام پذیرفت و خودش پیشاپیش با کسی حرف نمی زد تا زیر ضرب نرود. چند خبر چین و خائنی که در بند بودند مستمر او را زیر نظر داشتند تا اگر کسی ممنوعیت را شکست سریع گزارش بدهند و هردو را زیر تیغ ببرند....
Information
Author | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Organization | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Website | - |
Tags |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company
Comments