نبردی برای همه – خاطراتی از خواهر مجاهد خلق متين کريم – قسمت ۵
Feb 4, 2019 ·
31m 28s
Download and listen anywhere
Download your favorite episodes and enjoy them, wherever you are! Sign up or log in now to access offline listening.
Description
در کتاب صوتی «نبردی برای همه»، خواهر مجاهد خلق، متین کریم، خاطرات زندان را برای شما بازگو میکند.
در بخش پنجم این کتاب خاطراتی از «منیره رجوی» خواهر مسعود رجوی که در قتل عام های سال ۶۷ اعدام شد بیان شده است.
همچنین خاطراتی از «حامد کریم» برادر کوچکر متین کریم که سالهای کودکی خود را به همراه خواهر مجاهد متین کریم و مادرش در زندان اوین گذرانده است.
بخش دیگری از این خاطرات به شعبه ۷ دادستانی زندان اوین و شکنجههای آن پرداخته شده است.
«منیره»
متین کریم: اواخر سال64 بود كه اسم من و چند خواهر زندانی دیگر را هرشب از بلندگو میخواندند كه فردا جهت بازجویی به سالن بند بیایند.
منیره رجوی، خواهر مسعود رجوی هم در میان ما بود. یک روز که برای بازجویی ما را بردند وقتی منیره برگشت و پرسیدم از تو چه میخواستند؟ گفت همانجا مرا در گوشه یك اتاق انداختند. بسیاری حرفهای شنیع به او زده بودند كه بخشی را منیره نمیتوانست بیان كند و بخشی دیگر را من نمیتوانم تكرار كنم.
خیلی وقتها وضعیت و مقاومت منیره تمام ذهنم را پر میكرد و در دلم فریاد میزدم: آخر بیشرفها، كجای دنیا یك زن فقط به خاطراینكه برادرش رهبر یك جنبش است باید مورد زخم زبان و اذیت و آزار و شكنجه و زندان قرار گیرد و چنین رفتاری با او بكنند؟
«حامد»
دومین باری كه مرا برای بازجویی بردند، برادر كوچكم حامد را دیدم، كه در طبقه همكف ساختمان دادستانی در حال جیغ زدن و گریه كردن بود. او را گوشه راهرو انداخته بودند.
با اصرار زیاد درنهایت موفق شدم به آنها بقبولانم كه برادرم را نزد خودم بیاورند. حامد به جمع ما در یكی از سلولهای بند 311 پیوست.
یک روز وقتی از بازجویی و شكنجه برگشتم، در سلول به آرامی با من صحبت میكرد و میپرسید، فكر میكنی با مامان چكار كنند؟ تو اصلا فكر میكنی روزی میرسد كه دوباره مامان را ببینیم؟ ظرف كمتر از یك ماه او به شدت لاغر و ضعیف شد. در اواسط خردادماه62 او را به بند عمومی نزد مادرم بردند.
تخصصهای شعبه7
در دادستانی اوین یك شعبه خاص وجود داشت كه مخصوص رسیدگی به پروندههای اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران یا به قول خودشان كسانی بود كه جرائمشمان خیلی سنگین است.
شعبه7 علاوه بر كارهایی كه میكرد، خودش هم برای خودش آوازه ایی درست كرده بود. خائنین و زنان پاسدار مسئول بند هم گاهی تهدید میكردند كه اگر فلان و فلان نكنی، سروكارت با شعبه7 خواهد بود.
در داخل بند شایع بود كه هركس را شعبه7 صدا میزند كارش تمام است. چون بازجوهای شكنجه گر خبره در آنجا هستند.
اما به طور واقعی آنها هیچ توانی جز همین توحش و درندگی حیوانی و انواع گوناگون شكنجه جسمی و تحقیر و توهین ضدانسانی نداشتند.
یكی از شگردهای شکنجه گران درشعبه7 این بود كه به زندانی مقاوم انگ دیوانگی میزدند و بر همین اساس او را بایكوت میكردند. بایكوت یكی از شیوه های درهم شكستن زندانی بود.
در ورای همه اینها جدیترین شیوه شكستن زنان در شعبه7، تجاوز جنسی و اعمال زشت و كثیف و حیوانیشان در این زمینه بود. آنها تصور میكردند به این وسیله تمام شخصیت هر زنی را در هم می شكنند.
این كار را وقتی میكردند كه در همه شیوه های شكنجه و آزار یك زن، به زانو در میآمدند. در این انتقامجویی كور و حیوانی به همان زنانی كه مورد تجاوز قرار میدادند، تهمت رفتارهای غیراخلاقی میزدند.
در بخش پنجم این کتاب خاطراتی از «منیره رجوی» خواهر مسعود رجوی که در قتل عام های سال ۶۷ اعدام شد بیان شده است.
همچنین خاطراتی از «حامد کریم» برادر کوچکر متین کریم که سالهای کودکی خود را به همراه خواهر مجاهد متین کریم و مادرش در زندان اوین گذرانده است.
بخش دیگری از این خاطرات به شعبه ۷ دادستانی زندان اوین و شکنجههای آن پرداخته شده است.
«منیره»
متین کریم: اواخر سال64 بود كه اسم من و چند خواهر زندانی دیگر را هرشب از بلندگو میخواندند كه فردا جهت بازجویی به سالن بند بیایند.
منیره رجوی، خواهر مسعود رجوی هم در میان ما بود. یک روز که برای بازجویی ما را بردند وقتی منیره برگشت و پرسیدم از تو چه میخواستند؟ گفت همانجا مرا در گوشه یك اتاق انداختند. بسیاری حرفهای شنیع به او زده بودند كه بخشی را منیره نمیتوانست بیان كند و بخشی دیگر را من نمیتوانم تكرار كنم.
خیلی وقتها وضعیت و مقاومت منیره تمام ذهنم را پر میكرد و در دلم فریاد میزدم: آخر بیشرفها، كجای دنیا یك زن فقط به خاطراینكه برادرش رهبر یك جنبش است باید مورد زخم زبان و اذیت و آزار و شكنجه و زندان قرار گیرد و چنین رفتاری با او بكنند؟
«حامد»
دومین باری كه مرا برای بازجویی بردند، برادر كوچكم حامد را دیدم، كه در طبقه همكف ساختمان دادستانی در حال جیغ زدن و گریه كردن بود. او را گوشه راهرو انداخته بودند.
با اصرار زیاد درنهایت موفق شدم به آنها بقبولانم كه برادرم را نزد خودم بیاورند. حامد به جمع ما در یكی از سلولهای بند 311 پیوست.
یک روز وقتی از بازجویی و شكنجه برگشتم، در سلول به آرامی با من صحبت میكرد و میپرسید، فكر میكنی با مامان چكار كنند؟ تو اصلا فكر میكنی روزی میرسد كه دوباره مامان را ببینیم؟ ظرف كمتر از یك ماه او به شدت لاغر و ضعیف شد. در اواسط خردادماه62 او را به بند عمومی نزد مادرم بردند.
تخصصهای شعبه7
در دادستانی اوین یك شعبه خاص وجود داشت كه مخصوص رسیدگی به پروندههای اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران یا به قول خودشان كسانی بود كه جرائمشمان خیلی سنگین است.
شعبه7 علاوه بر كارهایی كه میكرد، خودش هم برای خودش آوازه ایی درست كرده بود. خائنین و زنان پاسدار مسئول بند هم گاهی تهدید میكردند كه اگر فلان و فلان نكنی، سروكارت با شعبه7 خواهد بود.
در داخل بند شایع بود كه هركس را شعبه7 صدا میزند كارش تمام است. چون بازجوهای شكنجه گر خبره در آنجا هستند.
اما به طور واقعی آنها هیچ توانی جز همین توحش و درندگی حیوانی و انواع گوناگون شكنجه جسمی و تحقیر و توهین ضدانسانی نداشتند.
یكی از شگردهای شکنجه گران درشعبه7 این بود كه به زندانی مقاوم انگ دیوانگی میزدند و بر همین اساس او را بایكوت میكردند. بایكوت یكی از شیوه های درهم شكستن زندانی بود.
در ورای همه اینها جدیترین شیوه شكستن زنان در شعبه7، تجاوز جنسی و اعمال زشت و كثیف و حیوانیشان در این زمینه بود. آنها تصور میكردند به این وسیله تمام شخصیت هر زنی را در هم می شكنند.
این كار را وقتی میكردند كه در همه شیوه های شكنجه و آزار یك زن، به زانو در میآمدند. در این انتقامجویی كور و حیوانی به همان زنانی كه مورد تجاوز قرار میدادند، تهمت رفتارهای غیراخلاقی میزدند.
Information
Author | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Organization | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Website | - |
Tags |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company
Comments