راهی که آمدیم- قسمت ۳۷- محمدرضا سعادتی
Feb 28, 2020 ·
24m 17s
Download and listen anywhere
Download your favorite episodes and enjoy them, wherever you are! Sign up or log in now to access offline listening.
Description
دستگيري مجاهد شهيد محمدرضا سعادتي گروگان ارتجاع برای غلبه با مجاهدین:
تاکتیک گروگانگیری پس از شکست طرح خمینی در سه ملاقات.
خمینی در دستگاه تعادل قوایی که نان به نرخ روز خوردن است مانند:موج سواری در انقلاب ضد سلطنتی، تنظیماتش با شاه در تمام طول عمرش و با غرب و با آمریکا و .... فکر میکرد که با مجاهدین و مسعود رجوی هم درهمین دستگاه میتواند منافعش را که حاکمیت استبداد دینی بود را تأمین کند.
خمینی خوب مجاهدین و آرمانشان را میشناخت. در نجف مواضع و دیدگاههای سازمان برایش گفته شدهبود. با این حال در نجف که بود در تعادل قوای آن زمان در سال 51 عملا با فتوای دادن بخشی از سهم امام به مجاهدین برغم ضدیتش با ما کوتاه آمد و خودش اذعان کرد که عملا بیش از سایر آخوندها از ما حمایت کرده است. درسال 55 در زندان هم مجاهدین نظرشان را در مورد ارتجاع و فرهنگ عقب مانده مرتجعین مکتوب کرده بودند که لو رفت و به دست خمینی رسید.
بعد از انقلاب در سال 57 و 58 نیز دستکم سه بار که مسعود رجوی با او ملاقات کرد.خمینی در هرسه بار میخواست با قدرتی که دارد مجاهدین تحت هژمونی ارتجاعی او قرار بگیرند و حاضر بود تمامی کرسی های حکومتی را بلحاظ سیاسی و اجتماعی به مسعود رجوی و مجاهدین بدهد و گمان میکرد مجاهدین هم چون خودش و همه آخوندهای وابسته به او تابع تعادل قوا شده دست از اصول و پیمانهایمان بر میداریم.دراین رابطه ابتدا با مذاکره همراه با دادن امتیازات فوق العاده شاید موفق شود .بالاخره در سومین ملاقات دست به گروگانگیری زد و محمد رضا سعادتی را با اتهام جاسوس شوروی دستگیر کرد.
چنانچه سردار خیابانی در نواری صوتی گفته است :
در اين زمان، يعني هنگامي كه، ما در قم بوديم، برادرمان سعادتي در تهران دستگير شده بود. ما در بازگشت به تهران از اين موضوع، مطلع شديم و بلافاصله تماسهايي با مقامات مختلف رژيم گرفتيم و اقداماتي كرديم تا مسئله را براي آنها توضيح داده و برادرمان را آزاد كنيم. ليكن معلوم بود كه ارتجاع به خيال خودش آتوي خوبي بدست آورده بود و به راحتي حاضر نميشد اين دستاويز را از دست بدهد. آخر، آن موقع رژيم نميتوانست ما را به امپرياليسم آمريكا نسبت دهد و عامل آمريكا قلمداد كند؛ ارتباط با شوروي يا عامل روسها بودن مناسبتر و چسبندهتر بود!! جريان دستگيري برادرمان سعادتي، كه قدم بسيار مهمي در تشديد تضاد بين ما و ارتجاع ـ درهمان اوايل ـ بود به موضوع كشمكش و مبارزهاي طولاني بين ما و ارتجاع مبدل شد. در نيمهي خرداد سال 58، مسئلهي سعادتي كه همچنان موضوع كشمكش پشتپرده بين ما و رژيم بود، توسط همان باند به اصطلاح انقلاب اسلاميها، با انتشار متن مجعول و مخدوش بازجوييهاي سعادتي در كميتهي سفارت آمريكا، علني شد و جنبهي اجتماعي پيدا كرد. ما ضمن توضيح مسئله به مردم، به رژيم اعتراض كرديم. زيرا اتفاقا برخي از مقامات خود رژيم از ما خواسته بودند كه مسئله را در آن شرايط علني نكنيم و دست به افشاگري هم نزنيم.
اعتصای غذا و تظاهرات و راهپيمايي مادران
سعادتي اعتصاب غذا كرد و مادران ما در دادگستري متحصن شدند. اين جريانات، به تظاهرات و راهپيمايي هواداران ما به سمت كاخ دادگستري منجر شد، كه چماقدارها و فالانژها به سركردگي هادي غفاري در صدد جلوگيري از آن برآمدند، تظاهرات به خشونت گراييد و با گوشمالي چماقدارها و پيروزي بچههاي ما پايان يافت. اين، اولين رويارويي عملي ما با ارتجاع بود كه وسيعا منعكس شد و نگرانيهايي را برانگيخت. پديدهي چماقداري كه مشخصا حزب جمهوري و شخص بهشتي در پشت آن قرار داشت، به صورت يك ابزار تهديد و ارعاب وسركوب غيررسمي، از همان فرداي پيروزي انقلاب، در خدمت ارتجاع قرار گرفته بود؛ و بخصوص حزب حاكم، كه در پشت پرده سازمانده و گردانندهي اين جريان شوم و خيانتبار بود، از آن استفادهها و در واقع سوءاستفادههاي فراواني ميكرد. در جريان راهپيمايي، اولين برخورد شديد بين ما و چماقدارهاي ارتجاع بعمل آمد و چنانچه گفتم، با پيروزي ما هم پايان يافت و بچههاي ما راهپيمايي خودشان را تا مقصد معين شده با موفقيت تمام به انجام رساندند. مسئلهي سعادتي، بالاخره مسئلهي روز شد. ارتجاع ميكوشيد تا با طرح موضوع بعنوان يك مسئلهي جاسوسي و با متهم کردن برادرمان سعادتي بعنوان جاسوس، از آن بر عليه ما استفاده كند.
اولین شکاف بین دولت بازرگان و خمینی در رابطه با مجاهدین
دولت رسما اعلام كرد كه در دستگيري و بازجويي از سعادتي نقشي نداشته است. پدر طالقاني دربارهي آن اظهارنظر كرد و گفت كه، مسئلهي سعادتي اصلا جاسوسي نيست و اظهار تعجب كرد كه، نميدانم چرا هميشه در اين مملكت جاسوس روس ميگيرند؟
قبلا اشاره كردم، كه آن موقع رژيم هنوز تا اين حد باصطلاح ضدامپرياليست و ضدآمريكا نشده بود و ما را هم نميتوانست به آمريكا نسبت دهد. در هر صورت، تحصن مادران با پيام پدر پايان يافت. برادرمان سعادتي هم به توصيهي پدر پس از 1.5 ماه اعتصاب، به اعتصاب خود خاتمه داد. اتفاقا براي ابلاغ توصيهي پدر طالقاني سردار موسی میگوید:« پيش سعادتي رفتم؛ و او را در حياط زندان اوين، درحالي كه به شدت ضعيف و لاغر شده بود، ملاقات كردم. اما آن موقع، نميدانستم كه پس از آن، ديگر هرگز سعادتي را نخواهم ديد... البته مسئلهي سعادتي حل نشد و بعنوان موضوع مبارزهاي بين ما و ارتجاع همچنان باقي ماند.
سعادتی گروگان برای خلع سلاح مجاهدین
سردار موسی ادامه میدهد که : ارتجاع سعي ميكرد تا به این وسيله، و در واقع با گروگان نگهداشتن سعادتي، از ما امتياز بگيرد. يك شب، زماني كه پدر طالقاني و مهندس سحابي و موسوي اردبيلي از طرف شوراي انقلاب مسئول رسيدگي به مسئله شده بودند، من و برادرمان مسعود، در منزل پدر طالقاني با آنها ملاقات كرديم. براي پدر، مسئله از پيش روشن بود. درحاليكه، موسوي اردبيلي ميگفت: "مسئلهي سعادتي، چيزي نيست و ما بايد مسائل را در مجموع و از اساس حل بكنيم"! كه منظور او خوب روشن بود. يعني مسئلهي فيمابين سازمان و ارتجاع را بايد از اساس حل كنيم. او همچنين در ادامهي صحبتش گفت: "ما انقلاب كرديم و شاه را برانداختيم و انقلاب ديگر تمام شده است"! و بحث را به خلع سلاح ما كشاند. اين مطلب، به مجادلهاي بين ما و او كشيد. پدر طالقاني جانب ما را گرفت و گفت، اگر بنا بر خلع سلاح باشد، بايد همهي نيروها خلع سلاح شوند. و به باند انقلاب اسلاميها بعنوان بازوي مسلح حزب جمهوري اشاره كرد». وقتی خمینی نتوانست با مذاکره و با امتیاز دادن برمجاهدین و برادر مسعود غلبه کند به گروگانگیری و زدن مارک جاسوس شوروی رو آورد و تا اعدام شهید سعادت پیش رفت درحالیکه به اعتراف خودشان مسئله اصلا جاسوسی نبود.
در ملاقات دیگری بااردبیلی که آقای طالقانی هم بود و موضوع سعادتی مطرح شد : موسوي اردبيلي اصرارداشت كه ازسعادتي بصورت يكگروگان استفاده بكند. آقا تغيرشديدي به اوكردندكهآخراين اراجيف چيست ؟ من توي زندان بودم، سعادتي 7 سال درزندان بودكمرش شكست، سيد است آخرشما حيا نميكنيد اين اتهامات كه ميزنيد واينها.
شکست طرح خمینی و جنگ غیر رسمی با مجاهدین
همانطور که ملاحظه میشود دستگیری محمد رضا سعادتی بخاطر غلبه بر مجاهدین بود غافل از اینکه خمینی با آن سابقه مفتخوری و بی هزینگی هرگز قادر نخواهد بود از پس سازمانی با ایدئولوژی انقلابی مبتنی بر رهایی انسان با ۱۴ سال مبارزه و شکنجه واعدام برآید البته این واضح بود چرا که خمینی در دستگاه ارتجاعی تعادل قوا که تمام شخصیتهاو جریانهای بی هزینه وبی بنیاد را توانسته بود به زیر هژمونی ارتجاعیش بکشاند درکی از توان و قدرت سازمانی که بر مبنای فدا و صداقت مدت ۱۴ سال را با سرفرازی گذرانده فائق آید به همین دلیل در این مبارزه بشدت بور وکور شد وسرانجام ماهیت پلید ضد آزادی و ضد بشری اش را از همان ماه اول نشان داد.اعمال قهر وخشونت همرا با مارک زدن و چماقداری و لجن پراکنی بکار گرفت.این خط ارتجاع در تمام این ۴۰ سال ازجمله در زمان خمینی بود.
اما مجاهدین با حفظ اصول با پرداخت سنگین ترین قیمت چه کردند؟
خمینی تصمیمش را مبنی برقلع وقمع مجاهدین گرفته بود اما هنوز توان اجرای رسمی آنرا نداشت بخصوص مجاهدین با خط اصولی که داشتند توانستند هرچه بیشتر فضای باز سیاسی بعد از انقلاب را هر چه بیشتر ادامه دهند.
تاکتیک گروگانگیری پس از شکست طرح خمینی در سه ملاقات.
خمینی در دستگاه تعادل قوایی که نان به نرخ روز خوردن است مانند:موج سواری در انقلاب ضد سلطنتی، تنظیماتش با شاه در تمام طول عمرش و با غرب و با آمریکا و .... فکر میکرد که با مجاهدین و مسعود رجوی هم درهمین دستگاه میتواند منافعش را که حاکمیت استبداد دینی بود را تأمین کند.
خمینی خوب مجاهدین و آرمانشان را میشناخت. در نجف مواضع و دیدگاههای سازمان برایش گفته شدهبود. با این حال در نجف که بود در تعادل قوای آن زمان در سال 51 عملا با فتوای دادن بخشی از سهم امام به مجاهدین برغم ضدیتش با ما کوتاه آمد و خودش اذعان کرد که عملا بیش از سایر آخوندها از ما حمایت کرده است. درسال 55 در زندان هم مجاهدین نظرشان را در مورد ارتجاع و فرهنگ عقب مانده مرتجعین مکتوب کرده بودند که لو رفت و به دست خمینی رسید.
بعد از انقلاب در سال 57 و 58 نیز دستکم سه بار که مسعود رجوی با او ملاقات کرد.خمینی در هرسه بار میخواست با قدرتی که دارد مجاهدین تحت هژمونی ارتجاعی او قرار بگیرند و حاضر بود تمامی کرسی های حکومتی را بلحاظ سیاسی و اجتماعی به مسعود رجوی و مجاهدین بدهد و گمان میکرد مجاهدین هم چون خودش و همه آخوندهای وابسته به او تابع تعادل قوا شده دست از اصول و پیمانهایمان بر میداریم.دراین رابطه ابتدا با مذاکره همراه با دادن امتیازات فوق العاده شاید موفق شود .بالاخره در سومین ملاقات دست به گروگانگیری زد و محمد رضا سعادتی را با اتهام جاسوس شوروی دستگیر کرد.
چنانچه سردار خیابانی در نواری صوتی گفته است :
در اين زمان، يعني هنگامي كه، ما در قم بوديم، برادرمان سعادتي در تهران دستگير شده بود. ما در بازگشت به تهران از اين موضوع، مطلع شديم و بلافاصله تماسهايي با مقامات مختلف رژيم گرفتيم و اقداماتي كرديم تا مسئله را براي آنها توضيح داده و برادرمان را آزاد كنيم. ليكن معلوم بود كه ارتجاع به خيال خودش آتوي خوبي بدست آورده بود و به راحتي حاضر نميشد اين دستاويز را از دست بدهد. آخر، آن موقع رژيم نميتوانست ما را به امپرياليسم آمريكا نسبت دهد و عامل آمريكا قلمداد كند؛ ارتباط با شوروي يا عامل روسها بودن مناسبتر و چسبندهتر بود!! جريان دستگيري برادرمان سعادتي، كه قدم بسيار مهمي در تشديد تضاد بين ما و ارتجاع ـ درهمان اوايل ـ بود به موضوع كشمكش و مبارزهاي طولاني بين ما و ارتجاع مبدل شد. در نيمهي خرداد سال 58، مسئلهي سعادتي كه همچنان موضوع كشمكش پشتپرده بين ما و رژيم بود، توسط همان باند به اصطلاح انقلاب اسلاميها، با انتشار متن مجعول و مخدوش بازجوييهاي سعادتي در كميتهي سفارت آمريكا، علني شد و جنبهي اجتماعي پيدا كرد. ما ضمن توضيح مسئله به مردم، به رژيم اعتراض كرديم. زيرا اتفاقا برخي از مقامات خود رژيم از ما خواسته بودند كه مسئله را در آن شرايط علني نكنيم و دست به افشاگري هم نزنيم.
اعتصای غذا و تظاهرات و راهپيمايي مادران
سعادتي اعتصاب غذا كرد و مادران ما در دادگستري متحصن شدند. اين جريانات، به تظاهرات و راهپيمايي هواداران ما به سمت كاخ دادگستري منجر شد، كه چماقدارها و فالانژها به سركردگي هادي غفاري در صدد جلوگيري از آن برآمدند، تظاهرات به خشونت گراييد و با گوشمالي چماقدارها و پيروزي بچههاي ما پايان يافت. اين، اولين رويارويي عملي ما با ارتجاع بود كه وسيعا منعكس شد و نگرانيهايي را برانگيخت. پديدهي چماقداري كه مشخصا حزب جمهوري و شخص بهشتي در پشت آن قرار داشت، به صورت يك ابزار تهديد و ارعاب وسركوب غيررسمي، از همان فرداي پيروزي انقلاب، در خدمت ارتجاع قرار گرفته بود؛ و بخصوص حزب حاكم، كه در پشت پرده سازمانده و گردانندهي اين جريان شوم و خيانتبار بود، از آن استفادهها و در واقع سوءاستفادههاي فراواني ميكرد. در جريان راهپيمايي، اولين برخورد شديد بين ما و چماقدارهاي ارتجاع بعمل آمد و چنانچه گفتم، با پيروزي ما هم پايان يافت و بچههاي ما راهپيمايي خودشان را تا مقصد معين شده با موفقيت تمام به انجام رساندند. مسئلهي سعادتي، بالاخره مسئلهي روز شد. ارتجاع ميكوشيد تا با طرح موضوع بعنوان يك مسئلهي جاسوسي و با متهم کردن برادرمان سعادتي بعنوان جاسوس، از آن بر عليه ما استفاده كند.
اولین شکاف بین دولت بازرگان و خمینی در رابطه با مجاهدین
دولت رسما اعلام كرد كه در دستگيري و بازجويي از سعادتي نقشي نداشته است. پدر طالقاني دربارهي آن اظهارنظر كرد و گفت كه، مسئلهي سعادتي اصلا جاسوسي نيست و اظهار تعجب كرد كه، نميدانم چرا هميشه در اين مملكت جاسوس روس ميگيرند؟
قبلا اشاره كردم، كه آن موقع رژيم هنوز تا اين حد باصطلاح ضدامپرياليست و ضدآمريكا نشده بود و ما را هم نميتوانست به آمريكا نسبت دهد. در هر صورت، تحصن مادران با پيام پدر پايان يافت. برادرمان سعادتي هم به توصيهي پدر پس از 1.5 ماه اعتصاب، به اعتصاب خود خاتمه داد. اتفاقا براي ابلاغ توصيهي پدر طالقاني سردار موسی میگوید:« پيش سعادتي رفتم؛ و او را در حياط زندان اوين، درحالي كه به شدت ضعيف و لاغر شده بود، ملاقات كردم. اما آن موقع، نميدانستم كه پس از آن، ديگر هرگز سعادتي را نخواهم ديد... البته مسئلهي سعادتي حل نشد و بعنوان موضوع مبارزهاي بين ما و ارتجاع همچنان باقي ماند.
سعادتی گروگان برای خلع سلاح مجاهدین
سردار موسی ادامه میدهد که : ارتجاع سعي ميكرد تا به این وسيله، و در واقع با گروگان نگهداشتن سعادتي، از ما امتياز بگيرد. يك شب، زماني كه پدر طالقاني و مهندس سحابي و موسوي اردبيلي از طرف شوراي انقلاب مسئول رسيدگي به مسئله شده بودند، من و برادرمان مسعود، در منزل پدر طالقاني با آنها ملاقات كرديم. براي پدر، مسئله از پيش روشن بود. درحاليكه، موسوي اردبيلي ميگفت: "مسئلهي سعادتي، چيزي نيست و ما بايد مسائل را در مجموع و از اساس حل بكنيم"! كه منظور او خوب روشن بود. يعني مسئلهي فيمابين سازمان و ارتجاع را بايد از اساس حل كنيم. او همچنين در ادامهي صحبتش گفت: "ما انقلاب كرديم و شاه را برانداختيم و انقلاب ديگر تمام شده است"! و بحث را به خلع سلاح ما كشاند. اين مطلب، به مجادلهاي بين ما و او كشيد. پدر طالقاني جانب ما را گرفت و گفت، اگر بنا بر خلع سلاح باشد، بايد همهي نيروها خلع سلاح شوند. و به باند انقلاب اسلاميها بعنوان بازوي مسلح حزب جمهوري اشاره كرد». وقتی خمینی نتوانست با مذاکره و با امتیاز دادن برمجاهدین و برادر مسعود غلبه کند به گروگانگیری و زدن مارک جاسوس شوروی رو آورد و تا اعدام شهید سعادت پیش رفت درحالیکه به اعتراف خودشان مسئله اصلا جاسوسی نبود.
در ملاقات دیگری بااردبیلی که آقای طالقانی هم بود و موضوع سعادتی مطرح شد : موسوي اردبيلي اصرارداشت كه ازسعادتي بصورت يكگروگان استفاده بكند. آقا تغيرشديدي به اوكردندكهآخراين اراجيف چيست ؟ من توي زندان بودم، سعادتي 7 سال درزندان بودكمرش شكست، سيد است آخرشما حيا نميكنيد اين اتهامات كه ميزنيد واينها.
شکست طرح خمینی و جنگ غیر رسمی با مجاهدین
همانطور که ملاحظه میشود دستگیری محمد رضا سعادتی بخاطر غلبه بر مجاهدین بود غافل از اینکه خمینی با آن سابقه مفتخوری و بی هزینگی هرگز قادر نخواهد بود از پس سازمانی با ایدئولوژی انقلابی مبتنی بر رهایی انسان با ۱۴ سال مبارزه و شکنجه واعدام برآید البته این واضح بود چرا که خمینی در دستگاه ارتجاعی تعادل قوا که تمام شخصیتهاو جریانهای بی هزینه وبی بنیاد را توانسته بود به زیر هژمونی ارتجاعیش بکشاند درکی از توان و قدرت سازمانی که بر مبنای فدا و صداقت مدت ۱۴ سال را با سرفرازی گذرانده فائق آید به همین دلیل در این مبارزه بشدت بور وکور شد وسرانجام ماهیت پلید ضد آزادی و ضد بشری اش را از همان ماه اول نشان داد.اعمال قهر وخشونت همرا با مارک زدن و چماقداری و لجن پراکنی بکار گرفت.این خط ارتجاع در تمام این ۴۰ سال ازجمله در زمان خمینی بود.
اما مجاهدین با حفظ اصول با پرداخت سنگین ترین قیمت چه کردند؟
خمینی تصمیمش را مبنی برقلع وقمع مجاهدین گرفته بود اما هنوز توان اجرای رسمی آنرا نداشت بخصوص مجاهدین با خط اصولی که داشتند توانستند هرچه بیشتر فضای باز سیاسی بعد از انقلاب را هر چه بیشتر ادامه دهند.
Information
Author | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Organization | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Website | - |
Tags |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company