(ستانهای مقاومت- داستان هفته - در جستجوی نامشان(بیاد شهدای ۱۰ مرداد
Dec 12, 2019 ·
19m 25s
Sign up for free
Listen to this episode and many more. Enjoy the best podcasts on Spreaker!
Download and listen anywhere
Download your favorite episodes and enjoy them, wherever you are! Sign up or log in now to access offline listening.
Description
در جستجوی نامشان
عمو محمود مثل همیشه وقتی از راه میآمد من را صدا میزد....
من عمو محمود را گم کرده بودم تا اینکه...
فرمانده مهرداد برای من مهربانترین عموی دنیا بود.... آنروز بعد از خرید زنگ پایگاه را با همان رمزی که قرار بود زدم. اما پسر همسایه که ایستاده بود سؤال کرد که چرا اینطور زنگ میزنم گفتم برای اینکه زودتر مادرم بیاید....
فرمانده مهرداد پشت مبلها تا آخرین گلوله جنگید و همانجا برای همیشه خوابید....
قالی خانه رنگش را از خون فرمانده مهرداد گرفته بود....
۱۰مرداد ۱۳۶۱همه جا بهم ریخته بود. آخر سر من و مامان و.... سوار ماشین شدیم.
هنوز ماشین زیاد دور نشده بود که صدای شلیک پشت سرمان شنیده شد. پایگاه مان در آتش سوخت...
صدای فرمانده مهرداد بر خواست کهای یاران با وفا امروز بهجای هر سرود صبحگاه سرود شهادت خواهیم خواند....
سالها گذشت تا مادرم به خیلی از ابهامات تصویر ذهن من جواب داد....
مادرم مجاهد شهید اکرم خواجوی که یارانش به او فرخنده میگفتند و زیباترین داراییام بود با جاودانهفروغ ها در سال ۶۷بخاک ایران رفت و جاودانه شد....
سالها بعد وقتی از موزه شهدا دیدن میکردم جلوی عکسی ایستادم آشنا بود آشنای آشنا
داد زدم عمو اعلا... او هم جاودانهفروغ شده بود...
خیلی دنبال اسم اصلی این شهدا بودم.... اما پیدا نمیکردم....
یکروز در یکی از برنامههای سیمای آزادی برادری داشت از خاطراتش از شهدای ۱۰مرداد میگفت میخکوب شدم....
فرمانده مهرداد، مجاهد شهید کاظم محمدی گیلانی
خاله رویا، مجاهد شهید فاطمه.....
خاله فتانه، مجاهد شهید مریم خدایی صفت
. ... ..
وای خدای من این همان عمو محمود بود. زیر تصویر نوشته بود احمد بوستانی....
عمو محمود مثل همیشه وقتی از راه میآمد من را صدا میزد....
من عمو محمود را گم کرده بودم تا اینکه...
فرمانده مهرداد برای من مهربانترین عموی دنیا بود.... آنروز بعد از خرید زنگ پایگاه را با همان رمزی که قرار بود زدم. اما پسر همسایه که ایستاده بود سؤال کرد که چرا اینطور زنگ میزنم گفتم برای اینکه زودتر مادرم بیاید....
فرمانده مهرداد پشت مبلها تا آخرین گلوله جنگید و همانجا برای همیشه خوابید....
قالی خانه رنگش را از خون فرمانده مهرداد گرفته بود....
۱۰مرداد ۱۳۶۱همه جا بهم ریخته بود. آخر سر من و مامان و.... سوار ماشین شدیم.
هنوز ماشین زیاد دور نشده بود که صدای شلیک پشت سرمان شنیده شد. پایگاه مان در آتش سوخت...
صدای فرمانده مهرداد بر خواست کهای یاران با وفا امروز بهجای هر سرود صبحگاه سرود شهادت خواهیم خواند....
سالها گذشت تا مادرم به خیلی از ابهامات تصویر ذهن من جواب داد....
مادرم مجاهد شهید اکرم خواجوی که یارانش به او فرخنده میگفتند و زیباترین داراییام بود با جاودانهفروغ ها در سال ۶۷بخاک ایران رفت و جاودانه شد....
سالها بعد وقتی از موزه شهدا دیدن میکردم جلوی عکسی ایستادم آشنا بود آشنای آشنا
داد زدم عمو اعلا... او هم جاودانهفروغ شده بود...
خیلی دنبال اسم اصلی این شهدا بودم.... اما پیدا نمیکردم....
یکروز در یکی از برنامههای سیمای آزادی برادری داشت از خاطراتش از شهدای ۱۰مرداد میگفت میخکوب شدم....
فرمانده مهرداد، مجاهد شهید کاظم محمدی گیلانی
خاله رویا، مجاهد شهید فاطمه.....
خاله فتانه، مجاهد شهید مریم خدایی صفت
. ... ..
وای خدای من این همان عمو محمود بود. زیر تصویر نوشته بود احمد بوستانی....
Information
Author | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Organization | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Website | - |
Tags |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company